بررسی ارتباطات جمعی و فرهنگ و ارتباط رسانه‌ و هويت‌ فرهنگي‌

بررسی ارتباطات جمعی و فرهنگ و ارتباط رسانه‌ و هويت‌ فرهنگي‌

تعداد صفحات: 64

حجم فایل: 35.8 KB

فرمت فایل: doc

دسته بندی:

قیمت: 50,000 ریال

تعداد نمایش: 155 نمایش

ارسال توسط:

تاریخ ارسال: 20 آوریل 2023

به روز رسانی در: 20 آوریل 2023

خرید این محصول:

پس از پرداخت لینک دانلود برای شما نمایش داده می شود.

50,000 ریال – خرید

رويكرد فرهنگ‌شناسان‌
از اولين‌ روزهاي‌ آغاز پژوهش‌ در ارتباطات‌ جمعي‌ ديدگاه‌هاي‌ متفاوتي‌ از سوي‌ «فرهنگ‌شناسان‌» در مورد وسايل‌ ارتباط‌ جمعي‌ شكل‌ گرفت‌. شكل‌گيري‌ چنين‌ ديدگاه‌هايي‌ به‌خصوص‌ تحت‌تأثير علوم‌ انساني‌ (اعم‌ از ادبيات‌، زبان‌شناسي‌ و فلسفه‌) قرار داشت‌؛ ديدگاه‌هايي‌ كه‌ از اكثر گرايش‌هاي‌ علوم‌ اجتماعي‌ در مباحث‌ رايج‌ و مشهور علوم‌ ارتباطات‌، متمايز بودند. در برخي‌ نقاط‌ و يا بعضي‌ از موضوعات‌، هر دو روش‌ با هم‌ يكي‌ شده‌ و منطبق‌ مي‌گردند اگر چه‌ اختلاف‌ اساسي‌ در نحوة‌ نگرش‌ و روش‌هاي‌ تحقيق‌ باقي‌ مي‌ماند.
ارايه‌ بياني‌ ساده‌ از محتواي‌ ديدگاه‌ فرهنگ‌شناسان‌، كار آساني‌ نيست‌ اما معمولاً اين‌ كار با توجه‌ به‌ نظرات‌ موجود در يك‌ متن‌ علمي‌ و تعبير و درك‌ معاني‌ موجود در آن‌ انجام‌ مي‌پذيرد. فيسك‌ (1981) فرهنگ‌ را چنين‌ تعريف‌ مي‌كند «فراگرد مستمر توليد معنا كه‌ ناشي‌ از تجربة‌ اجتماعي‌ ماست‌» اين‌ ديدگاه‌ كه‌ فرهنگ‌ را فراگردي‌ سيال‌ مي‌داند، با ديدگاه‌ قديمي‌تر در تعارض‌ است‌؛ ديدگاهي‌ كه‌ فرهنگ‌ را با الگوهاي‌ ثابت‌ و يا نتايج‌ فعاليت‌هاي‌ فرهنگي‌ (خصوصاً اشياء فرهنگي‌ داراي‌ ارزش‌) برابر مي‌دانست‌. دريافت‌ مفهوم‌ فرهنگ‌ مستلزم‌ خوانش‌ (قرائت‌) متون‌ است‌، اصطلاحي‌ كه‌ شامل‌ دامنة‌ وسيعي‌ از مواردي‌ است‌ كه‌ به‌ صورت‌ نمادين‌ رمزگذاري‌ شده‌ است‌. مواردي‌ چون‌ كالاها، لباس‌ها، زبان‌، فعاليت‌هاي‌ اجتماعي‌ و تصور بيشتر قراردادي‌ در مورد همة‌ انواع‌ توليدات‌ رسانه‌ها (مانند برنامه‌هاي‌ تلويزيون‌، كتاب‌ها، ترانه‌ها، فيلم‌ها و غيره‌). رهيافت‌ فرهنگ‌شناسان‌ شامل‌ همة‌ جنبه‌هاي‌ توليد، اَشكال‌ و دريافت‌ متون‌ در معنا و گفتمان‌هايي‌ كه‌ پيرامون‌ آن‌ وجود دارد، مي‌باشد. در اين‌ حال‌، رسانه‌هاي‌ جمعي‌ به‌ ناچار در دامنة‌ تغييرات‌ مطالعات‌ فرهنگي‌ مي‌افتد؛ مطالعاتي‌ كه‌ دامنة‌ تغيير مرجع‌ وسيعي‌ دارد و فقط‌ موضوعات‌ و نظريه‌هاي‌ اندكي‌ وجود دارد كه‌ همديگر را پوشش‌ دهد.

 

ارتباطات‌ و فرهنگ‌
جيمز كرِي‌ (1975) نظريه‌اي‌ در چارچوب‌ مدل‌ آييني‌ به‌ عنوان‌ جايگزين‌ نظريه‌ «انتقالي‌» ـ كه‌ تئوري‌ مسلط‌ در ارتباطات‌ محسوب‌ مي‌شد ـ پيشنهاد كرد. او از روشي‌ در مطالعة‌ ارتباطات‌ و جامعه‌ حمايت‌ كرد كه‌ در آن‌ فرهنگ‌ نقش‌ محوري‌ مي‌يابد. او مي‌گويد «زندگي‌ اجتماعي‌ فراتر از قدرت‌ و تجارت‌ است‌… زندگي‌ اجتماعي‌ شامل‌ مشاركت‌ در تجربه‌ زيبايي‌ شناختي‌، عقايد ديني‌، ارزش‌ها و احساسات‌ فردي‌ و باورهاي‌ روشنفكرانه‌ ـ نظم‌ آييني‌ ـ نيز مي‌باشد.» (كرِي‌، 1988، ص‌ 34) . در اين‌ راستا او ارتباطات‌ را فراگردي‌ نمادين‌ توصيف‌ مي‌كند كه‌ واقعيت‌ در آن‌ ساخته‌، نگهداري‌ و بازسازي‌ مي‌شود و انتقال‌ مي‌يابد. (ص‌ 23)
براي‌ فهم‌ بيشتر رابطة‌ ميان‌ ارتباطات‌ جمعي‌ و فرهنگ‌ نيازمند دقت‌ بيشتر در مورد مفهومي‌ مي‌باشيم‌ كه‌ خود را به‌ عنوان‌ موضوع‌ مطالعه‌ معرفي‌ مي‌كند. زماني‌ كه‌ از اصطلاح‌ «فرهنگ‌» استفاده‌ مي‌شود، اين‌ مسأله‌ خود به‌ شيوه‌ مختلف‌ مشكلاتي‌ را پديد مي‌آورد؛ مشكلاتي‌ كه‌ خود انعكاسي‌ از پيچيدگي‌ اين‌ پديده‌ است‌. كرِي‌ فرهنگ‌ را به‌ عنوان‌ يك‌ فرايند معرفي‌ مي‌كند اما مي‌توان‌ فرهنگ‌ را به‌ برخي‌ از صفات‌ مشترك‌ موجود در يك‌ گروه‌ انساني‌ مرتبط‌ دانست‌ (صفاتي‌ چون‌ محيط‌ مادي‌، ابزار، مذهب‌، مراسم‌ و فعاليت‌ها با همه‌ روش‌هاي‌ زندگي‌). فرهنگ‌ همچنين‌ مي‌تواند در ارتباط‌ با متون‌ و اشياء نمادين‌ ديده‌ شود؛ اشياء نماديني‌ كه‌ معاني‌ خاصي‌ را به‌ وسيله‌ و براي‌ مردمي‌ با هويت‌ فرهنگي‌ معين‌ در بردارد.
به‌ سوي‌ تعريف‌ فرهنگ‌
پس‌ از استخراج‌ نكته‌هاي‌ اصلي‌ موجود در كابردهاي‌ متفاوت‌ از اصطلاح‌ «فرهنگ‌»، مي‌توان‌ ويژگي‌هاي‌ ذيل‌ را براي‌ آن‌ برشمرد.
اولاً فرهنگ‌ چيزي‌ است‌ جمعي‌ و ديگران‌ در آن‌ سهيم‌اند (هيچ‌ فرهنگ‌ فردي‌ خالصي‌ وجود ندارد). ثانياً فرهنگ‌ بايد در قالب‌ نمادين‌ بيان‌ شود. چه‌ برخي‌ از آنها موردنظر باشد يا نباشد. ثالثاً فرهنگ‌ داراي‌ برخي‌ الگوهاست‌؛ اين‌ الگوها بعضي‌ها نظام‌ (
Order) و بعضي‌ ديگر روال‌ (قاعده‌) است‌. بنابراين‌ داراي‌ ابعاد قابل‌ ارزيابي‌ خواهد بود (البته‌ اين‌ در صورتي‌ است‌ كه‌ ميزان‌ مطابقت‌ با يك‌ الگوي‌ مبتني‌ بر فرهنگ‌ موردنظر باشد). رابعاً فرهنگ‌ داراي‌ استمراري‌ پويا، در طول‌ زمان‌ (بوده‌ و يا) هست‌ (فرهنگ‌ تغيير مي‌كند و تاريخچه‌ و آينده‌اي‌ بالقوه‌ دارد).
شايد عمومي‌ترين‌ و زيربنايي‌ترين‌ ويژگي‌ فرهنگ‌، ارتباطات‌ است‌. زماني‌ كه‌ فرهنگ‌ها نتوانستند پيشرفت‌ كنند و باقي‌ بمانند و يا نتوانستند توسعه‌ يابند و يا به‌طور معمول‌ به‌ موفقيت‌ دست‌ يابند، زماني‌ بود كه‌ ارتباطات‌ در آن‌ وجود نداشت‌. سرانجام‌ براي‌ مطالعة‌ فرهنگ‌ بايد جايگاه‌ آن‌ را تعيين‌ كنيم‌. اساساً سه‌ جايگاه‌ براي‌ مطالعة‌ فرهنگ‌ وجود دارد. مردم‌، اشياء (متون‌ و مصنوعات‌) و فعاليت‌هاي‌ انساني‌ (يعني‌ رفتارهايي‌ كه‌ در اجتماع‌ شكل‌ يافته‌ است‌).
هر يك‌ از جنبه‌هاي‌ توليد و استفاده‌ از رسانه‌هاي‌ جمعي‌، داراي‌ يك‌ بُعد فرهنگي‌ است‌ و اين‌ موضوع‌ دلالت‌هاي‌ آشكاري‌ را بر لزوم‌ مطالعة‌ ارتباطات‌ جمعي‌ به‌ دست‌ مي‌دهد. ما مي‌توانيم‌ مردم‌ را به‌ عنوان‌ توليدكنندگان‌ متون‌ رسانه‌اي‌ مدنظر قرار دهيم‌؛ متوني‌ كه‌ داراي‌ بار فرهنگي‌ است‌. يا آنها را به‌ عنوان‌ خوانندگان‌ اين‌ متون‌ بررسي‌ كنيم‌؛ متوني‌ كه‌ مردم‌ مفاهيم‌ فرهنگي‌ از آن‌ دريافت‌ مي‌كنند؛ همان‌ مفاهيمي‌ كه‌ در بردارندة‌ دلالت‌هايي‌ براي‌ ديگر ابعاد زندگي‌ اجتماعي‌ آنهاست‌.
ما مي‌توانيم‌ خود متون‌ و مصنوعات‌ (از قبيل‌ فيلم‌ها، كتاب‌ها، نشريات‌) و قالب‌هاي‌ نمادين‌ و مفاهيم‌ (قابل‌ برداشت‌) احتمالي‌ آنها را مدنظر قرار دهيم‌. شايد بخواهيم‌ فعاليت‌ سازندگان‌ برنامه‌هاي‌ رسانه‌ها يا مصرف‌كنندگان‌ آن‌ را مطالعه‌ كنيم‌. تركيب‌ مشتريان‌ (مخاطبان‌) رسانه‌ها و رفتارشان‌ (يعني‌ فعاليت‌هاي‌ پيرامون‌ انتخاب‌ و استفاده‌ از رسانه‌) به‌طور معمول‌ قبل‌، بعد و در خلال‌ استفاده‌ از رسانه‌ها به‌ صورت‌ فرهنگي‌ شكل‌ داده‌ مي‌شود.
مشخصات‌ فرهنگ‌
به‌ صورت‌ جمعي‌ شكل‌ مي‌گيرد و حفظ‌ مي‌شود، بيان‌ نمادين‌، نظم‌يافته‌ و به‌طور متفاوتي‌ ارزشگذاري‌ مي‌شود، داراي‌ الگويي‌ نظامند، پويا و در حال‌ تغيير، قابل‌ ارتباط‌ در گسترة‌ زماني‌ و مكاني‌
موضوعات‌ پژوهش‌
با روشن‌ كردن‌ چند سؤال‌ اصلي‌ و مباحث‌ نظري‌ كه‌ در مورد آن‌ مطرح‌ است‌، مي‌توان‌ دامنة‌ وسيع‌ بحث‌ را محدود كرد. به‌ صورت‌ تاريخي‌، اولين‌ مسألة‌ فرهنگي‌ كه‌ در حوزة‌ مباحث‌ نظريه‌پردازي‌ رسانه‌اي‌ به‌ وجود آمد. ويژگي‌هاي‌ فرهنگ‌ جديدي‌ بود كه‌ توسط‌ ارتباطات‌ جمعي‌ پديدار شد. فرهنگ‌ توده‌وار معمولاً در جهت‌ محتوايي‌ (متون‌ فرهنگي‌) شكل‌ مي‌گيرد ولي‌ بنا به‌ نياز ناشي‌ از استفاده‌ از رسانه‌هاي‌ جمعي‌، توسعه‌ مي‌يابد و تقريباً هميشه‌ در بردارندة‌ ديدگاه‌ مردم‌ به‌ عنوان‌ توده‌ است‌ ـ توده‌ شكل‌ جديدي‌ در كليت‌ جامعه‌ است‌ كه‌ اغلب‌ تصور مي‌شود هيچ‌ فرهنگي‌ از خود ندارد.
پيدايش‌ «فرهنگ‌ رسانه‌اي‌» مستقل‌، اسباب‌ بازنگري‌ در مورد طبيعت‌ «فرهنگ‌ عامه‌» را فراهم‌ كرد. فرهنگ‌ عامه‌ امروزه‌ نه‌ تنها به‌ عنوان‌ شاخة‌ پيش‌پا افتاده‌ تلقي‌ نمي‌شود ـ توليد انبوه‌ براي‌ مصرف‌ انبوه‌ ـ بلكه‌ شاخة‌ جديد و ضروري‌ از خلاقيت‌ فرهنگي‌ و سرگرمي‌ به‌شمار مي‌آيد (شودسون‌ 1991، مك‌ گويگان‌ ـ 1992). مقولة‌ فرهنگ‌ جمعي‌ همچنين‌ باعث‌ پيدايش‌ «نظرية‌ انتقادي‌ فرهنگي‌» شد كه‌ در مقابل‌ ساير موضوعات‌، باعث‌ گسترش‌ توجه‌ به‌ مقولاتي‌ چون‌ «جنسيت‌» و «خُرده‌ فرهنگ‌ها» در باب‌ ارتباطات‌ جمعي‌ شد.
دومين‌ موضوع‌ اصلي‌، اهميت‌ و اعتبار بالقوه‌ تكنولوژي‌ جديد براي‌ ايفاي‌ نقشي‌ در پيدايش‌ دنياي‌ نوين‌ با توجه‌ به‌ نظريه‌ «رسانه‌اي‌ شدن‌» است‌ كه‌ پيش‌ از اين‌ مورد توجه‌ قرار گرفت‌. تكنولوژي‌ ارتباطات‌ راهي‌ را هموار مي‌كند كه‌ ممكن‌ است‌ ما در آن‌، دنياي‌ اجتماعي‌ و جايگاه‌ خود را بيابيم‌.
همچنين‌ مي‌توان‌ از جنبه‌هاي‌ سياسي‌ ـ اقتصادي‌ توليد سازمان‌ يافته‌ فرهنگ‌ ياد كرد كه‌ صنايع‌ رسانه‌هاي‌ جمعي‌ نماينده‌ آن‌ است‌. امروزه‌ رسانه‌ يك‌ «صنعت‌ آگاهي‌» تلقي‌ مي‌شود و همان‌ اندازه‌ كه‌ تغييرات‌ فرهنگي‌ آن‌ را هدايت‌ مي‌كند، تحت‌ كنترل‌ منطق‌ اقتصادي‌ نيز هست‌. جنبة‌ مهم‌ مسأله‌ اين‌ است‌ كه‌ سخت‌افزار ارتباطات‌، فرهنگِ كالايي‌ شده‌ را در قالب‌ نرم‌افزار توليد مي‌كند و اين‌ نرم‌افزارها در بازارهاي‌ رو به‌ گسترش‌، معامله‌ مي‌شود. نكتة‌ مهم‌ ديگر در اين‌ باب‌ بين‌المللي‌ شدن‌ توليد و توزيع‌ است‌.
صنايع‌ عمدة‌ رسانه‌اي‌، فرهنگ‌ نوعي‌ خود را (از جهت‌ متون‌ رسانه‌اي‌) غالباً به‌ شكل‌ جهاني‌ عرضه‌ مي‌كنند. حتي‌ زماني‌ كه‌ برنامه‌ها در شكل‌ متفاوت‌ زبان‌هاي‌ محلي‌ و ملي‌ ظاهر مي‌شود، اين‌ مسأله‌ صادق‌ است‌. اين‌ موضوع‌ باعث‌ طرح‌ نظريه‌ و تحقيقاتي‌ در زمينه‌ اعتبار و اهميت‌ «هويت‌ فرهنگي‌» و استقلال‌ و تمايز راه‌هاي‌ از پيش‌ موجود زندگي‌ و نظام‌هاي‌ اعتقادي‌ مي‌شود. همچنين‌ بحث‌ مشابهي‌ در مورد هويت‌ فرهنگي‌ و استقلال‌ در سطح‌ خُرده‌ فرهنگ‌ها مطرح‌ مي‌شود و اين‌ بحث‌ روش‌ استفاده‌ از رسانه‌ و پذيرش‌ آن‌ را كه‌ با تجربة‌ ملموس‌ و زندة‌ فرهنگي‌ و اجتماعي‌ كامل‌ شده‌ و تطبيق‌ داده‌ مي‌شود؛ فرا مي‌گيرد.
موضوعات‌ نظريه‌ فرهنگي‌ رسانه‌ها
فرهنگ‌ توده‌اي‌ و فرهنگ‌ عامه‌، اثرات‌ تكنولوژي‌ ارتباطات‌، كالايي‌ شدن‌ فرهنگ‌، جهاني‌شدن‌، هويت‌ فرهنگي‌، جنسيت‌ و خُرده‌ فرهنگ‌
مكتب‌ فرانكفورت‌ و نظرية‌ انتقادي‌
مباحث‌ انتقادي‌ در مورد فرهنگ‌توده‌اي‌ به‌ صورت‌ اجتماعي‌، حداقل‌ به‌ اواسط‌ قرن‌ نوزدهم‌ باز مي‌گردد و در اواسط‌ قرن‌ بيستم‌ در كارهاي‌ اف‌.ار. ليويس‌ و پيروانش‌ در زمينه‌ نقد اجتماعي‌ ادبي‌ در انگلستان‌ تجسم‌ مي‌يابد. همچنين‌ حركت‌ بعدي‌ كه‌ (به‌ صورت‌ غيرمستقيم‌) در برپايي‌ نظريه‌اي‌ اساسي‌تر و انتقادي‌تر (مردم‌گرا) تأثير گذاشت‌، كارهاي‌ ريچارد هوگارت‌، ريموند ويليامز و استوارت‌ هال‌ بود. حملات‌ مداوم‌ ناشي‌ از اين‌ انتقادها، ريشه‌هاي‌ تجاري‌ تحقير فرهنگي‌ را هدف‌ قرار داده‌ و با صداي‌ رسا، براي‌ طبقه‌ كارگر سخن‌ گفت‌؛ طبقه‌اي‌ كه‌ نه‌ تنها مصرف‌كنندة‌ فرهنگ‌ توده‌اي‌ و قرباني‌ اين‌ جريان‌ بود بلكه‌ چهرة‌ شرور و منفي‌ اين‌ داستان‌ نيز محسوب‌ مي‌شد. هدف‌ اوليه‌، رها كردن‌ مردم‌ بود از آنچه‌ كه‌ كم‌سليقگي‌ تلقي‌ مي‌شد و اين‌ تلقي‌ نيز خود تابع‌ پايين‌ دانستن‌ سطح‌ فرهنگ‌ توده‌اي‌ بود. از زماني‌ كه‌ نشان‌ كم‌ارزشي‌ فرهنگ‌ توده‌اي‌ از روي‌ آن‌ زدوده‌ شد، مفهوم‌ اصلي‌ آن‌ نيز به‌ شدت‌ مهجور ماند. شايد بحث‌هاي‌ ملي‌ متعدد در مورد كيفيت‌ فرهنگي‌ در پيشرفت‌ بيشتر ديدگاه‌ها در باب‌ ارتباطات‌ جمعي‌ و ويژگي‌ «فرهنگ‌ رسانه‌اي‌» در چارچوب‌ بين‌المللي‌، تأثير كمتري‌ نسبت‌ به‌ طرح‌ برخي‌ از عقايد داشته‌ است‌. بسياري‌ از پيشرفت‌ها در اين‌ ارتباط‌، وامدار تفكرات‌ ماركسيستي‌ است‌ كه‌ در سال‌هاي‌ پس‌ از جنگ‌ رشد كرد و اشاعه‌ يافت‌. اصطلاح‌ «نظرية‌ انتقادي‌» به‌ همين‌ سنت‌ ديرپا و متنوع‌ باز مي‌گردد. سنتي‌ كه‌ اساس‌ آن‌ را بايد در كارهاي‌ گروهي‌ از دانشجويان‌ (دانشگاه‌) اميگره‌ فرانكفورت‌ در سال‌هاي‌ پس‌ از 1933 يافت‌. كارهاي‌ آنها در حوزة‌ انديشة‌ ماركسيسم‌ در زمينة‌ تحقيقات‌ اجتماعي‌ انجام‌ گرفت‌. مهم‌ترين‌ عضو اين‌ گروه‌، ماكس‌ هوركهايمر و تئودور آدورنو بودند و ديگران‌ نيز چون‌ لئو لونتال‌، هربرت‌ ماركوزه‌ و والتر بنيامين‌ نقش‌ عمده‌اي‌ در اين‌ ميان‌ به‌ عهده‌ داشتند. (جي‌ 1973، هاردت‌ 1991 مراجعه‌ شود).
اين‌ مكتب‌ در اصل‌ به‌ منظور بررسي‌ شكست‌ آشكار پيشگويي‌ ماركس‌ در مورد تحولات‌ انقلابي‌ و اجتماعي‌ تشكيل‌ شد. آنها براي‌ توضيح‌ اين‌ شكست‌ متوجه‌ ظرفيت‌ روبنا شدند (خصوصاً عقايد و ايدئولوژي‌ آن‌ كه‌ در رسانه‌ها متجلي‌ مي‌شود)؛ ظرفيتي‌ كه‌ قدرت‌ تاريخي‌ تحول‌ اقتصادي‌ (و همچنين‌ وعدة‌ عصر روشنگري‌) را به‌ كنار مي‌نهاد. تاريخ‌ (آن‌گونه‌ كه‌ ماركس‌ ترسيم‌ كرده‌ بود) به‌ نظر راه‌ به‌ بيراهه‌ سپرده‌ بود، چرا كه‌ ايدئولوژي‌هاي‌ طبقة‌ حاكم‌ بر مباني‌ اقتصادي‌ استوار شد. خصوصاً كه‌ اين‌ طبقه‌ «آگاهي‌ كاذبي‌» در ميان‌ توده‌هاي‌ كارگري‌ را ترويج‌ و در جهت‌ جذب‌ آنها به‌ جامعة‌ سرمايه‌داري‌ تلاش‌ كرد. فرهنگ‌ توده‌اي‌ جهاني‌ و تجاري‌ شده‌، ابزار مهمي‌ شد و همين‌ باعث‌ موفقيت‌ انحصارگري‌ سرمايه‌داري‌ گرديد. كم‌وبيش‌ تمامي‌ فرايند توليد كالاها، خدمات‌ و انديشه‌ها كاملاً نظام‌ سرمايه‌داري‌ و در كنار آن‌ هواخواهي‌ از عقلانيت‌ ابزاري‌، مصرف‌زدگي‌، لذت‌ زودگذر و افسانة‌ جامعه‌ بي‌طبقه‌ را عرضه‌ مي‌كند.
زماني‌ كه‌ معلوم‌ شد هنر و فرهنگ‌ انتقادي‌ هم‌ مي‌تواند وارد بازار شود ـ و البته‌ با از دست‌ دادن‌ قدرت‌ انتقادي‌ خود ـ و سود در برداشته‌ باشد، مبدل‌ به‌ كالا و ابزار اصلي‌ اين‌ فرايند شد. ماركوزه‌ كمي‌ بعد (1964) جامعة‌ مصرف‌كنندة‌ توده‌اي‌ را جامعه‌اي‌ «تك‌ ساحتي‌» كه‌ برپاية‌ تجارت‌، تبليغات‌ تجاري‌ و يكدست‌ استوار است‌، توصيف‌ كرد. با اين‌ تعريف‌ رسانه‌ و «صنعت‌ فرهنگي‌» در مجموع‌ عميقاً در گرداب‌ اين‌ انتقاد گرفتار مي‌شود. بسياري‌ از اين‌ عقايد در سال‌هاي‌ دهة‌ چهل‌، توسط‌ آدورنو و هوركهايمر طرح‌ شد. اين‌ عقايد شامل‌ حملات‌ شديد بدبينانه‌ به‌ فرهنگ‌توده‌اي‌ و ويژگي‌هايش‌ بود، ويژگي‌هايي‌ چون‌ ايجاد شكل‌ واحد، فن‌ پرستي‌، يك‌ نواختي‌، فرار از واقعيت‌ زندگي‌ و توليد نيازهاي‌ كاذب‌، تنزل‌ افراد به‌ مشتريان‌ صرف‌ و حذف‌ همة‌ انتخاب‌هاي‌ عقيدتي‌ (به‌ كتاب‌ هارت‌، 1991، ص‌ 140 مراجعه‌ شود) . شيلز (1975) ديدگاه‌ بسيار بدبينانة‌ مكتب‌ فرانكفورت‌ را در مورد فرهنگ‌ توده‌اي‌ نه‌ تنها ضدسرمايه‌داري‌ بلكه‌ ضدآمريكايي‌ مي‌داند كه‌ ناشي‌ از اولين‌ برخورد ميان‌ رسانة‌ توده‌اي‌ نوين‌ با يك‌ گروه‌ روشنفكر تبعيدي‌ اروپايي‌ است‌. از جهاتي‌ انتقاد مطرح‌ شده‌ در مورد فرهنگ‌ توده‌اي‌ بسيار نزديك‌ است‌ به‌ آنچه‌ در انواع‌ نظريه‌هاي‌ جامعة‌ توده‌اي‌ معاصر مطرح‌ شده‌ است‌.
در نظريه‌ انتقادي‌ تأكيد بر فرهنگ‌ رسانه‌هاي‌ جمعي‌ است‌، فرهنگي‌ كه‌ تأثير زيادي‌ بر جلوگيري‌ از انجام‌ تغيير بنيادي‌ دارد و همچنان‌ در سطور مختلف‌ اين‌ نظريه‌ زنده‌ نگاه‌ داشته‌ شده‌ است‌. عموماً «صنعت‌ آگاهي‌» نگاه‌هاي‌ منتقدانه‌ را تحمل‌ كرده‌ است‌. به‌خصوص‌ زماني‌ كه‌ معلوم‌ شد مفهوم‌ وسيع‌تر «هژموني‌» مستلزم‌ محاسبه‌ اثرات‌ رسانه‌ بر آگاهي‌ است‌؛ مفهوم‌ «كالايي‌ شدن‌ فرهنگ‌» به‌ عنوان‌ ابزاري‌ براي‌ آزمايش‌ تجاري‌ شدن‌ فرهنگ‌ و كاركرد تبليغات‌ توسعه‌ يافت‌.
نظريه‌ «كالايي‌ شدن‌» ريشه‌ در گرونديسه‌ ماركس‌ دارد. او مي‌گويد اشياء به‌ جاي‌ داشتن‌ صرفاً ارزش‌ استفادة‌ ذاتي‌، با به‌ دست‌ آوردن‌ ارزش‌ مبادله‌، به‌ كالا تبديل‌ مي‌شوند. به‌ همين‌ صورت‌ محصولات‌ فرهنگي‌ (در قالب‌ تصورها، انديشه‌ها و نمادها) در بازار رسانه‌ها به‌ عنوان‌ كالا توليد و فروخته‌ مي‌شود. مصرف‌كنندگان‌ مي‌توانند اين‌ محصولات‌ را براي‌ كسب‌ رضايت‌خاطر، سرگرمي‌ و دريافت‌ مفاهيم‌ غيرواقعي‌ از جايگاه‌مان‌ در جهان‌، مبادله‌ كنند. مفاهيمي‌ كه‌ غالباً تيرگي‌ و ابهام‌ را در ساختار واقعي‌ جامعه‌ ايجاد مي‌كند و پيامد آن‌ اخلال‌ در تبعيت‌ ما از جامعه‌ است‌ (آگاهي‌ كاذب‌). اين‌ يك‌ فراگرد ايدئولوژيك‌ است‌ كه‌ به‌ صورت‌ گسترده‌ از طريق‌ وابستگي‌ ما به‌ رسانه‌هاي‌ جمعيِ تجاري‌، هدايت‌ مي‌شود.

پاسخ دهید