بررسي تأثير آموزش پيشدبستاني بر يادگيري مهارتهاي رواني ـ حركتي و سازگاري اجتماعي دانشآموزان دوره ابتدايي
نوع فایل:ورد
تعداد صفحات:135
اندازه فایل:1.45مگابایت
فهرست مطالب
عنوان صفحه
فصل اول: مقدمه
مقدمه………………………………………. 1
بيان مساله ………………………………… 2
ضرورت و اهداف تحقيق ………………………….. 6
اهداف پژوهش ……………………………….. 7
فرضيه هاي پژوهش ……………………………. 7
تعاريف و اصطلاحات …………………………… 8
فصل دوم: مباني نظري و پيشينه پژوهش
خلاصه اي از فصل دوم ………………………… 11
تاريخچه آموزش پيش دبستاني …………………… 11
تعريف دوره پيش دبستاني …………………….. 21
ويژگيهاي كودك در دوره پيش دبستاني …………… 21
اهداف دوره پيش دبستاني …………………….. 25
مهارتهاي رواني ـ حركتي در دوره دبستان …………. 27
تحول حركت در كودكان دبستاني …………………. 29
مهارتهاي رواني ـ حركتي ………………………. 31
سازگاري اجتماعي …………………………… 42
روابط با همسالان ……………………………. 48
وظيفه مهد كودك و مراكز پيش دبستاني از ديدگاه آدلر 66
پيشينه پژوهش ……………………………… 73
فصل سوم: روش شناسي
روش پژوهش ………………………………… 90
ابزار پژوهش ………………………………. 90
جامعه آماري ………………………………. 92
گروه نمونه و روش نمونه گيري …………………… 92
متغيرها …………………………………… 93
روش اجراي پژوهش …………………………… 93
روشهاي آماري ……………………………… 93
فصل چهارم: تجزيه و تحليل اطلاعات
تجزيه و تحليل نتايج …………………………. 95
يافته هاي جانبي پژوهش ……………………… 102
فصل پنجم: يافته هاي پژوهش و بحث دربارة نتايج آن
محدوديت هاي پژوهش …………………………. 118
پيشنهادات ……………………………….. 118
منابع …………………………………….. 121
ضمائم ……………………………………. 130
مقدمه:
موفقيت كودكان در مدرسه تا حدودي به رويدادهايي بستگي دارد كه آنها قبل از ورود به مدرسه تجربه كردهاند. آمادگي كودكان براي ورد به مدرسه و موفقيت بعدي آنها در تحصيل، با جنبههاي مختلف رشد آنها مرتبط است. عواملي از قبيل رشد جسمي، اجتماعي، شناختي، دانشي و چگونگي يادگيري در تعيين موفقيت آنها در مدرسه نقش دارند.
در گذشته، عقيده بسياري بر اين بود كه ورود كودكان به دبستان، آغاز يادگيري و شكوفايي آنها در همه ابعاد رشد است. اما امروزه در پرتو تلاش صاحبنظران مختلف، مسير تفكر و برنامهريزي به سمت بارور كردن آموزشهاي پيش از دبستان، به عنوان پيشنياز ورود كودكان به مدرسه، تغيير كرده است. بيشك پيشرفت در ابعاد گوناگون رشد در سنين بالاتر و حتي مرحله زمينهسازي براي اصلاح اعمال و حركات مختلف كودكان با توجه به پژوهشهاي اخير (براي مثال ويليامز1، 1983؛ به نقل از مفيدي، 1375)، نوعي دگرگوني انديشه را در زمينه رشد جسمي و حركتي كودكان در سالهاي اوليه كودكي به وجود آورده است. در دو سه دهه اخير نيز در بسياري از موسسههاي آموزشي و تربيتي (به ويژه در جامعه ما) تمايل و گرايش زيادي در چرخش تاكيد از مهارتهاي حركتي و جسمي به سمت زمينههاي رشد شناختي و ذهني كودكان حس شده است (مفيدي، 1375). هر چند مهارتهاي حركتي و شناختي لازم و ملزوم يكديگرند و در برخي از ديدگاههاي رشد مثل تئوري پياژه2 (1374)، مهارتهاي حركتي زيربناء و لازمة مهارتهاي شناختي هستند.
با توجه به پيشرفت علم و تكنولوژي در قرن حاضر و تبلور اين نكته كه شكوفايي يك كشور از بستر آموز/ش و پرورش برمي خيزد، نياز به گسترش دوره پيش از دبستان، بيش از گذشته خود را نمايان مي سازد. بنابراين لازم است كه برنامه كيفي و كمي مناسب و در خور نيازهاي جسمي و رواني براي كودكان پيشدبستاني، با توجه به ويژگيهاي اين دوره از رشد، تهيه و تدارك ديده شود. اما پيش نياز برنامهريزي و سرمايهگذاري در اين زمينه، انجام پژوهشهايي است از روش شناسي و مبناي نظري درستي برخوردار باشند تا با توجه به نتايج حاصله، بتوان تا حدودي نيازهاي جامعه در اين زمينه برطرف شود و گامهايي هر چند جزئي در زمينه بهبود وضعيت آموزشي و تربيتي برداشته شود.
بيان مسأله:
درخصوص آموزش پيش دبستاني، ديدگاههاي مختلف و گاه متعارضي ارائه شده است. از يك سو افرادي نظير الكايند[1]، 1987؛ سيگل[2]، 1987؛ كانينگ[3] و ليون[4]، 1991؛ به نقل از لفرانسيوس[5]، 1996) معتقدند كه نبايد كودكان را بي محابا به سمت آموزش هاي پيش دبستاني بكشانيم و جو حاكم بر بسياري از برنامه هاي پيش دبستاني ممكن است كودكان آنطور كه بايد و شايد به سوي پيشرفت رهنمون نسازد. دليلي كه براي تدارك برنامه پيش دبستاني وجود دارد اين است كه در حين آموزش هاي پيش از دبستان، كودكان تجاربي را مي آموزند كه ممكن است در خانه نتوانند از اثرات مثبت چنين تجاربي برخوردار باشند. اما كانينگ و ليون (1991؛ به نقل از لفرانسيوس، 1996) بر اين باورند كه افسانه تجارب اوليه[6] به اين امر منجر شده كه ما نقش بزرگسالان را در محيطهاي پيش دبستاني كه بايد فرصتي مناسب براي كودكان فراهم كنند را ناديده بگيريم. از سوي ديگر بسياري از صاحبنظران (مثل دومان[7]، 1984؛ رسكولا[8]، 1991؛ پاندي[9]، 1991؛ به نقل از لفرانسيوس، 1996) معتقدند كه تجارب پيش دبستاني تاثير مثبتي بر رشد كودكان خواهد گذاشت.
تاكيد بر آموزش و پرورش در دوره پيشدبستان به علت واقع گرايي، بينش، تلاش و كوشش افراد بسياري است كه عمر خود را صرف اين كار كرده اند. اگر با توجه به منابع معتبر، از افلاطون
(427-347 قبل از ميلاد مسيح) كه آغاز آموزشهاي اوليه را از هنگام تولد دانستهاند، بگذريم و (باربور، 1986)، بايد بپذيريم كه افرادي مثل جان آموس كمينوس، ژان ژاك روسو، پستالوزي، فروبل، ماريامونته سوري، پياژه و پژوهشگران كنوني جوامع مختلف و نيز جامعه علمي و فرهنگي ايران، در شناخت هويت واقعي اين دوره از آموزش و نتايج اثر بخش آن بر سرنوشت كودكان كمك و ياري رسانده اند (مفيدي،1375).
در پژوهش حاضر، مهارتهاي رواني ـ حركتي1 و سازگاري اجتماعي به عنوان متغيرهاي اصلي در نظر گرفته شدهاند. يكي از عوامل تعامل انسان با محيط، رفتارهاي رواني ـ حركتي است. اين رفتارها داراي تظاهرات متعددي مثلاً در كارهاي صنعتي، حرفهاي، تكنيكي، مهارتهاي شغلي، اعمال تجاري، وظايف روزمره، رانندگي، موسيقي، هنر و همينطور تربيت بدني و ورزش ميباشند، در حالي كه به نظر مي رسد حيطه رواني اينگونه رفتارها مورد غفلت واقع شده است. مفيدي
(1375) بر ضرورت توجه به آمادگيهاي جسمي و حركتي كودكان در دورة پيش از دبستان تاكيد كرده است. او سعي كرده است ابتدا سالهاي اوليه كودكي را به عنوان مرحلة ايدهآلي براي يادگيري مهارتهاي حركتي بشناساند، سپس قابليتها و تواناييهاي كودكان را از نظر آموزش و يادگيري مهارتهاي حركتي مد نظر قرار دهد.
به علاوه پژوهشهايي كه در زمينة مهارتهاي رواني ـ حركتي و اثر برنامههاي تمريني بر افزايش و بهبود اينگونه مهارتها انجام شده است (بلياني، 1377؛ يان و يان، 1991، رهبانفرد ، 1377 و خلجي و عماد، 1381) توانسته است تأثير اين برنامههاي تمريني را در بهبود مهارتهاي رواني ـ حركتي نشان دهند.
از سوي ديگر مهارتهاي اجتماعي نيز با مهارتهاي رواني ـ حركتي ارتباط تنگاتنگ و نزديكي دارند و جنبة مهمي از رشد كودك محسوب مي شوند. هدف آموزشهاي اوليه كودكان، اجتماعي بار آوردن (جامعه پذيري) آنان است (ميزل2 ،1996، وينووسكيز3 ، 1994). توانايي براي ايجاد و حفظ ارتباطات با دوستان و بزرگسالان (همچون معلمان)، پايه و ركن اجتماعي شدن را در مدرسه شكل ميدهد. مهارتهاي اجتماعي كودكان ممكن است با پيشرفت تحصيلي بعدي آنها در ارتباط باشد (اسواتز1 و والكر2 ، 1984) و تجارب آنها با همسالان خود، احتمالاً روي نگرشهاي آنان در ارتباط با مدرسه و يادگيري نيز تاثير ميگذارد (كاگان3 و همكاران 1995).
به مدد پژوهشهاي مختلفي كه در زمينة تأثير دورة پيشدبستاني برسازگاري اجتماعي دانشآموزان در دورة بعد انجام شدهاند (نگاه كنيد به كرمي و هيبتاللهي، 1377، تشكري و همكاران، 1364، اسحاقنيا، 1373)، اين نكته خود را برجسته ساخته كه آموزشهاي پيش دبستاني تأثير بسزايي بر سازگاري اجتماعي ـ عاطفي دانشآموزان دبستاني دارد و لزوم برنامهريزي مناسب در اين زمينه براي پيشدبستانيها را گوشزد ميكند. گالاهو و ازمان (1998) فعاليتهاي حركتي را در پيشرفت تحول اجتماعي مؤثر ميدانند و معتقدند كه شركت كودكان در فعاليتهاي حركتي به تعامل موفق با ديگران، كنترل پرخاشگري، بروز هيجانات به روش جامعهپسندانه و فهم معناي درست و غلط كمك مينمايد. مفيدي (1375) نيز فعاليتهاي مربوط به كسب حركات ماهيچهاي درشت را در ساير جنبههاي تحولي مثل تحول كلامي، زبان، مفاهيم مختلف و تحول اجتماعي مؤثر ميداند. مثلاً فعاليت پرتاب توپ ميتواند به مهارت در گرفتن بينجامد كه اين مهارت زمينهساز سبب رشد اجتماعي كودكان به هنگام شراكت در استفاده از توپ شود.
در مورد تفاوتهاي جنسيتي در مهارتهاي رواني ـ حركتي مطابق پيشينة پژوهشي، پسرها در مهارتهايي كه به نيرو و قدرت نياز دارند، اندكي از دخترها جلوتر هستند ودخترها در مهارتهاي حركتي ظريف و برخي مهارتهاي درشت كه به تركيب تعادل خوب و حركت پا نياز دارند مثل ليلي كردن و طناب بازي قويتر هستند (كوكلي. 1990، گرين دوفر، لوكو، روزن گرن، 1996). در سازگاري اجتماعي نيز با توجه به اينكه دخترها هويت زنانه و پسرها، هويت مردانه پيدا ميكنند، دخترها در روابط دوستيشان انحصاري هستند، زيرا بيشتر از پسرها انتظار صميميت دارند و دوستانشان بيشتر شبيه خودشان هستند (هارتاپ، 1996). به علاوه دخترها بيشتر پرخاشگري رابطهاي بروز ميدهند و پسرها پرخاشگري مستقيم (كريك، كاساس و موشه، 1997، كريك، كاساس و كو، 1999).
بنابراين باتوجه به آمادگيهاي جسمي، روانشناختي و اجتماعي كودك در دورة پيشدبستاني براي پيشرفت در جنبههاي مختلف تحولي و گواهي پژوهشهاي مختلف در تأثير مثبت آموزشهاي اين دوره بر مهارتهاي ادراكي ـ حركتي و سازگاري اجتماعي كودكان دورة ابتدايي، لزوم توجه بيشتر به آموزشهاي پيشدبستاني از لحاظ كمي و كيفي و انجام پژوهشهاي مناسب در جهت سنجيدن اثرات و نيز بهبود محتوا و انجام آموزشها، مفيد و لازم به نظر ميرسد.
ممكن است اين سوال در ذهن متبادر شود كه بين مقوله مهارتهاي رواني ـ حركتي و سازگاري اجتماعي چه ارتباطي ميتواند وجود داشته باشد. اين ارتباط چگونه و از طريق كدام مكانيزم صورت ميگيرد. نكته اي كه ذكر آن ضروري به نظر مي رسد اينكه مهارتهاي تحولي از يكديگر جدا شدني و تفكيك پذير نيستندو همه اين مهارتها در بستر تجارب كودك فرا مي بالند. در تئوري گزل (1379) مهارتهاي رواني ـ حركتي و سازگاري با يكديگر رابطه اي نزديك دارند، زيرا كودكي كه از مهارتهاي حركتي ضعيف باشد ممكن است در سازگاري شدن با محيط پيرامون و همسالان مشكل پيدا كنند. علاوه بر اين، پياژه (1374) نيز معتقد است كه مهارتهاي حركتي دوره حسي ـ حركتي، زمينه سازي طرحوارههايي مي شود كه اين طرحوارهها در رشد انسان، زيربناي انطباق او با محيط را شكل مي دهد.
علاوه بر اين پژوهشهاي انجام شده، تاكنون متغيرهاي مهارتهاي رواني ـ حركتي و سازگاري اجتماعي را يكجا مورد بررسي قرار ندادهاند. بلكه هر كدام را در ارتباط با متغيرهاي ديگري كه مناسب و ضروري تشخيص دادهاند مورد ملاحظه قرار دادهاند. بنابراين به نظر ميرسد كه در پژوهشهاي انجام شده خلايي وجود داشته باشد كه سعي پژوهش حاضر بررسي نوع ارتباط اين متغيرها و تاثير آموزش پيش دبستاني در مهارتهاي رواني ـ حركتي و سازگاري دانش آموزان سال اول ابتدايي است.
1 Williams
2 Piaget
[1] Elkind
[2] Sigel
[3] Canning
[4] Lyon
[5] Lefrancois
[6] Myth of early experience
[7] Doman
[8] Rescorla
[9] Pandy
1 Psycho – motor
2 Meisels
3 Vinovskis
1 Swatz
2 Walker
3 Kagan